دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


saharetanha5960

باران سحری

saharetanha5960

http://saharetanha5960.loxblog.com

ashke khoni

ناراحتی های آدمها را جدی بگیرید!...........

ashke khoni

در روزهایی که دلم شکسته بود یاد حرف های پدر ژپتو به پینیکیو افتادم که میگفت: "پینوکیو! چوبی بمان،آدم ها سنگی اند دنیایشان قشنگ نیست..." اما این روزها آرامم... آن قدر که از پریدن پرنده ای غافل نشده و در هیچ خیابانی، گم نمی شوم. این روزها آسان تر از یاد می روم، آسان تر فراموشم می کنند...!می دانم،اما شکایتی ندارم...! آرامم گله ای نیست... انتظاری نیست، اشکی نیست... بهانه ای نیست، این روزها تنها آرامم... یک وحشی آرام!

ashke khoni

ناراحتی های آدمها را جدی بگیرید!...........

ناراحتی های آدمها را جدی بگیرید!

دلخوری از آنها فرد جدیدی را میسازد!

وقتی کسی را ناراحت میکنید 

به راحتی از کنارش نگذرید !

سعی کنید انقدر آدمهای مقابلتان را بشناسید 

که از تک تک حرفهایشان تشخیص دهید کی و کجا آزرده خاطر شده اند

و دلجویی کنید تا رفع شود 

ناراحتی هایی که روی یکدیگر تلنبار میشوند 

از آدمها تنها افرادی سنگدل میسازند

که تمامی قلبشان با دلخوری و ناراحتی هایشان از دیگران پر شده است

و دیگر جایی برای عشق و احساس ندارند!

دلخوری آدمها را جدی بگیرید 

قبل از آنکه از دستشان بدهید و ترکتان کنند!‌

+نوشته شده در جمعه 6 مهر 1397برچسب:,;ساعت12:59;توسط باران سحری; | |

یاد گرفتم............

 

دم از بازی حکم میزنی؟

دم از حکم دل میزنی؟

پس به زبان قمار برایت میگویم:

قمار زندگی را به کسی باختم که{تک}{دل}را با خشت برید...

جریمه اش یک عمر حسرت شد...

باخت زیبایی بود.

 

 

یاد گرفتم: از روی دل حکم نکنم...

دل را باید {بر}زد جایش سنگ ریخت

که با خشت تک بری نکنند...

+نوشته شده در دو شنبه 13 آذر 1396برچسب:,;ساعت15:2;توسط باران سحری; | |

خيلي هارو نميبخشم تا اخر دنيا................

+نوشته شده در سه شنبه 16 آبان 1396برچسب:,;ساعت8:51;توسط باران سحری; | |

انسان ها........................

 

 

انسان ها به میزان "فرهنگشان"  "عشق"  می ورزند

به میزان "حقارتشان"  "توهین" می کنند

و به میزان "کمبودهایشان"  "آزارت"  می دهند

هرچه "حقیرتر" باشند بیشتر "توهین" می کنند تا "حقارتشان" را جبران کنند

هرچه "فرهنگشان غنی تر" باشد بیشتر به دیگران "عشق" می دهند

و هرچه "هویتشان عمیق تر" باشد

"محترمانه تر رفتار" می کنند

به اندازه "شعورشان" به "باورها و حرف هایشان" عمل می کنند

+نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1396برچسب:,;ساعت9:34;توسط باران سحری; | |

تنهایییییییییییییییییییییی

 
 
 برای من تــنــهــایــی

 ایــن نــیــســت کــه هــیــچـکس اطـرافـت نـباشه!


ایـن نـیست کـه با کسی دوســت نـباشی!

این نــیست که آدمی گـوشــه گـیـر باشی!

ایـن نیست که کسی باهـات حـرف نـزنـه!

ایـن نـیـست کـه هیچوقت نـتـونی خوشـحـال باشی!

این نـیسـت که کـسـی دوسـتـت نداشته باشه!

 تـنـهـایی ، یـه حـس درونیه!


تنهایی یـعـنـی " هیچکس نمیفهمه حالت بده "
 
 
 
 
 
 
 

دَمَــــــــــــــــــــــــش گـــــــــــرم !!!

 

بـــــــــــــــــــاران را مــــــــــــــــــــی گویم ...ا

 

به شــــــــــــانه ام زد و گــــــــــــفت :ا

 

خــــــــــــــــــــــــسته شـــــــــــــــدی ... ؟؟؟

 

امــــــــروز را تو اســــتراحت کن ...ا

 

من به جــــــــــــایت مـــــــــــــی بارم

 



+نوشته شده در یک شنبه 9 خرداد 1395برچسب:,;ساعت5:46;توسط باران سحری; | |

اگه قرار بود........

 

 

من اگه قرار بود همه رو ببخشم که آدم نمیشدم،،

""خدا میشدم""

کینه ای نیستم،، ولی آلزایمر هم ندارم..

بعضی "وقتا"

بعضی "آدما"

با یه "حرکت"

یا یه "حرف"

خودشونو برای "همیشه"

از چشمت میندازن..

«یاد» گرفتم به هرکسی به اندازه لیاقتش بها بدم،،

نه به اندازه <دلم>

+نوشته شده در یک شنبه 4 بهمن 1394برچسب:,;ساعت21:3;توسط باران سحری; | |

دعا کنید............

 دلم پره از دنیا و آدماش بریدم آرزوی مرگ دارم لطفا دعا کنید به آرزوم برسم .

 

تنهایی را دوست دارم …
بی دعوت می آید، بی منت می ماند، بی خبر نمیرود …

+نوشته شده در شنبه 3 بهمن 1394برچسب:,;ساعت16:26;توسط باران سحری; | |

..........

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 15 دی 1394برچسب:,;ساعت1:17;توسط باران سحری; | |

قوی باش ........

کم کم یاد خواهی گرفت عشق تکیه کردن نیست

و رفاقت هم معنی اطمینان خاطرنیست.

و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند.

کم کم یاد می گیری

که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند

اگر زیاد آفتاب بگیری.

باید باغ ِ خودت را پرورش دهی

به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد …

کم کم یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی

که محکم باشی پای هر خداحافظی

یاد می گیری که خیلی می ارزی … 

                                                             (خورخه لوییس بورخس)

 

پ.ن:کلا قوی باش و وقتی مصمم می گی خداحافظ برنگرد که پشت سرتو نگاه کنی.برو

+نوشته شده در شنبه 21 آذر 1394برچسب:,;ساعت21:44;توسط باران سحری; | |

khaste?????

خسته ام،

خسته ای تنها و غریب در دل شب که از تکرار شبهای بی لبخند،

از تکرار ورقه های سپید تنهایی،

که هر شب بی هیچ نوشته ای،

بی هیچ نقش و نگاری ورق میخورند،

دلگیرم

نمیدانم ستاره شمردنها تا به کی باید کار من باشد؟

نمیدانم به روی ایوان شب تنها نشستن ها تا به کی باید کار من باشد؟

نمیدانم به امید قاصدک شادی نشستن ها تا به کی باید همراه من باشد؟!!

+نوشته شده در شنبه 21 آذر 1394برچسب:,;ساعت21:32;توسط باران سحری; | |

دلها..................



 

+نوشته شده در جمعه 16 مهر 1394برچسب:,;ساعت23:52;توسط باران سحری; | |

سرنوشت.........

به سرنوشت بگویید:
اسباب بازی هایت بی جان نیستند،آدمند،میشکنند...
آرامتر...

+نوشته شده در دو شنبه 22 تير 1394برچسب:,;ساعت18:25;توسط باران سحری; | |

تلخ است .........

چه تلخ است، با بغض بنویسی و با خنده بخوانند...

چه بیهوده اختراع شد

سَم ، شکنجه ، تیغ ، چوبه ی دار و امثال اینها !

وقتی یک خاطره می تواند نفست را بند بیاورد

زمین گیرت کند

تو را به گریه بیندازد

خونت را به جوش آورد و …

+نوشته شده در دو شنبه 22 تير 1394برچسب:,;ساعت18:7;توسط باران سحری; | |

delammmmmmmmmmm

+نوشته شده در شنبه 20 تير 1394برچسب:,;ساعت12:54;توسط باران سحری; | |

خسته ام....؟؟؟؟؟!!!!!!1


خستـہ اҐ از تظاهر بـہ ایستاـבگے

از پنهان ڪرבن زخҐ هایҐ

زور ڪـہ نیست !

בیگر نمیتوانҐ بے בلیل بخنـבҐ و

با لبخنـבے مسخرہ وانموב ڪنҐ همـہ چیز رو بـہ راـہ است....!
.

اصلأ בیگر نمیخواهҐ ڪـہ بخنـבҐ .........

میخواهҐ لج ڪنҐ ، با خوבҐ ، با تو ، با همـہ ے בنیا...!

چقـבر بگویҐ فرבا روز בیگریست و امروز بیایـב و مثل هر روز باشی....؟؟!

خستـہ اҐ .... از تو .... از خوבم....از همـہ ے زنـבگے .....

میخواهҐ بڪشҐ ڪنار ! از تو ... از خوבم..... از همـہ ے زنـבگے .....

+نوشته شده در یک شنبه 24 خرداد 1394برچسب:,;ساعت15:35;توسط باران سحری; | |

زندگی.....

زندگي رسم خوشايندی است.

زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ،

پرشی دارد اندازه عشق.

زندگی چيزی نيست ، که لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
.......

زندگی "مجذور" آينه است.

زندگی گل به "توان" ابديت،

زندگی "ضرب" زمين در ضربان دل ما،

زندگی "هندسه" ساده و يکسان نفسهاست....

                                                                                               سهراب سپهری

 

زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما خواهند گفت !!!

زندگی انشایی است که تنها باید خودمان بنگاریم ؛

زندگی می چرخد،

چه برای آنکه میـــخندد،

چه برای آنکه میــگرید

زندگی دوختن شادیهاست

زندگانی هنر هم نفسی با غم هاست

 زندگانی هنر هم سفری با رنج است

زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است

+نوشته شده در جمعه 15 خرداد 1394برچسب:,;ساعت12:55;توسط باران سحری; | |

پرسیدم .....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پرسیدم..... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟
با كمی مكث جواب داد :
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،
و بدون ترس برای آینده آماده شو .
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن ،
وهیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی

 

+نوشته شده در جمعه 1 خرداد 1394برچسب:,;ساعت20:21;توسط باران سحری; | |

ببار بارون..........

ببار بارون که من تنها ترین تنهای این دنیام

ببار بارون که پاک شه غصه از روزام

ببار بارون که من خسته ترین خسته ی این دنیام

ببار بارون تا در شه خستگی از پام

ببار بارون که من شیدا ترین شیدای این دنیام

ببار بارون تا مجنون کم بیاره از دردام

ببار بارون که من عاشق ترین عاشق این دنیام

ببار بارون،چیو کم داری جز اشکام؟

+نوشته شده در پنج شنبه 17 ارديبهشت 1394برچسب:,;ساعت15:39;توسط باران سحری; | |

وای از دست تنهایی ............

وای از دست این تنهایی،

وای از دست این دل بهانه گیر

وای از دست این لحظه های نفسگیر

ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر

خسته ام ،

باز هم دلم گرفنه و دل شکسته ام در حسرت لحظه ای آرامشم ،

همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام همه چیز برایم مثل هم است ،

طلوع برایم همرنگ غروب است ،گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ،

عادت کرده ام دیگر...

عادت کرده ام از همنشینی با غمها ،کسی دلسوز من نیست 

قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ،

دیگر کسی به سراغ من نمی آید ،تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ،

دیگر در قلبم جای کسی نیست 

هرچه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ،

کسی نیست تا شادم کند ،کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند 

دلم گرفته ... خیلی دلم گرفته ...

انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد...

انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند...

وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم .....

آرزو به دل مانده ام ،کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام 

نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ،

نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید 

من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ،

اینک دارم با خودم درد دل میکنم ...

دلم گرفته ،

رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ،حس خوبی ندارم به این ثانیه ها 

میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ،

میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، 

حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را .....

میدانم کسی در فکر من نیست ،تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ،

میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم،

تا ابد با همین دستهای غم میمانم.

+نوشته شده در یک شنبه 30 فروردين 1394برچسب:,;ساعت12:7;توسط باران سحری; | |

خدایا چه ساخته ای...

 

خدایا چه ساخته ای ؟؟

دل آدم هایت یکی از یکی سنگی تر

دروغ هایشان یکی از یکی زیبا تر

نگاه هایشان یکی از یکی معنی دارتر و سنگین تر

روحشان یکی از یکی هفت رنگ تر

هر یک برای خود ، یکی از یکی خداتر...

+نوشته شده در دو شنبه 24 فروردين 1394برچسب:,;ساعت13:23;توسط باران سحری; | |

مرد اگه بودم....

مرد اگر بودم

نبودنت را غروب های زمستان

در قهوه خانه ی دوری

سیگار می کشیدم .

نبودنت دود می شد

و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه .

بعد تکیه می دادم به صندلی

چشمهایم را می بستم

و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم

تا بیشتر از یادم بروی

نامرد اگر بودم

نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم

مرد نیستم

نامرد هم نیستم

زنم و نبودنت

پیرهنم شده است …

+نوشته شده در شنبه 22 فروردين 1394برچسب:,;ساعت22:14;توسط باران سحری; | |

اﮔــﻪ ﺧــﯿـﺎﻧـــﺖ نــکــردم،فـکــر نـکـن نـمـیـتـونـسـتـم . . .

اﮔــﻪ ﺧــﯿـﺎﻧـــﺖ نــکــردم، فـکــر نـکـن نـمـیـتـونـسـتـم . . .

اتـفـاقــا خـیـلی هـا دور و بــرم بــودن . . .

اگـه خـوب بـودم ، فـکـر نـکـن خـوبـی از خــودت بــوده . . .

خـوبـی تــو ذاتــم بــود !

اگـه بــردمــت بـالا ، فـکـر نـکـن چــیــزی بــودی . . .

مـیـخــواسـتـم هــم قــد خــودم بـاشـی !

اگـه تـک پــر بــودم ، فـکـر نـکن پــریــدن بـلـد نـبــودم . . .

فـقـط مـیـخـواسـتــم بـا تـــو بـپــرم !

اگــه دلـمــو فـقـط بـه تــو دادم ، فـکر نـکن تــو عـالـی بـودی . . .

دلــم راضـــی نـمـیــشــد !

اگـه واسـه دیــدنـت لـحـظـه شـمــاری مـیـکــردم ،

فـکـر نـکـن خـیـلی شــاخ بــودی . . .

بــه دلــم کـه تـنـگ بــود احـــتــرام مـیـزاشـتــم !

ﺍﮔــﻪ . . . ﺍﮔــﻪ . . . ﺍﮔــﻪ . . . ﺍگــه

ﺧــﻼﺻــﻪ ﺍﮔــﻪ ﺣــﺎﻻ ﺩﺍﺭﻡ ﻓــﺮﺍﻣــﻮﺷــﺖ ﻣـﯿـﮑــﻨـﻢ ،

ﻓـﮑـﺮ ﻧـﮑﻦ ﻭﺍﺳــﻢ ﺁﺳــﻮﻧــﻪ . . .

ﺧــﻮﺩﺕ ﺭﺍﻩ ﻣـﻮﻧـﺪﻥ ﺭﻭ ﺳﺨـﺖ ﮐـﺮﺩﯼ ﮐــﻪ ﻣـﺠـﺒــﻮﺭ ﺷـﺪﻡ ﺁﺳـﻮﻥ ﺑــﺮﻡ !

+نوشته شده در شنبه 22 فروردين 1394برچسب:,;ساعت21:44;توسط باران سحری; | |

hasrat.........

 


آرزوهایم هوایی میشوند …!
به باد میروند …!
دود میشنود …!
حس میکنم معتاد حسرت هایم شده ام…!

+نوشته شده در شنبه 15 فروردين 1394برچسب:,;ساعت19:8;توسط باران سحری; | |

درس عبرت

آغوش من دروازه های تخت جمشید است

می خواستم تو پادشاه کشورم باشی

آتش کشیدی پایتخت شور و شعرم را

افسوس که می خواستی اسکندرم باشی

این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست

مردی که یک شب بهترین تعبیر خوابم بود

مردی که با آن جذبه ی چشمِ رضاخانیش

یک روز تنها علت کشف حجابم بود

در بازوانت قتلگاه کوچکی داری

لبخند غارت می کند آن اخم تاتاری ت

بر باد دادی سرزمین اعتمادم را

با ترکمنچای خیانت های قاجاری ت

در شهرهای مرزی پیراهنم جنگ است

جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست

دارم تحصن می کنم با شعر بر لبهات

هر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست

من قرنها معشوقه ی تاریخی ات بودم

دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست

من دوستت دارم .. بغل کن گریه هایم را

لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست

(رویا ابراهیمی)

+نوشته شده در چهار شنبه 5 فروردين 1394برچسب:,;ساعت21:24;توسط باران سحری; | |

زندگی چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 اسفند 1393برچسب:,;ساعت20:3;توسط باران سحری; | |

حکم دل.........

بار آخر , من وَرَق را با دِلم بُِر میزنم ...

بار دیگر حکم کن .

اما نه بی دل , با دلت .. دل حُکم کن ..

حُکم دِل :

هر که دل دارد بیاندازد وَسط ......

تا که ما دل هایمان را رو کنیم !

دل که روی دل بیافتاد, عشق حاکـــــــــم میشود!

پس به حُکـــــم عشق بازی میکنیم !

این دِلِِِِ مَــــــــن !! رو بُکُــــــن حالا دِلَت را ...!!!

دِل نداری !

بُـر بـِزَن اندیشه ات را

حُکم لازم :

دِل گرفتـــن ... دِل سپـــردن ...

هر دو لازم...

عشق لازم!!

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 اسفند 1393برچسب:,;ساعت16:53;توسط باران سحری; | |

حالم خوبه ..........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

با هــر لبخنـدم روحـم زخـم برمیـدارد

قـهــقـﮧ کـﮧ مـیَـزنــم دلـم ضـجـﮧ مـیـزند . . .

ایــن استـ حـکـایـتـ کـسـﮯ کــﮧ بــا حـرفـــ ـهـایـشـ دنـیـایــﮯ را مـیـخـنـدانــد

اما درد درونشـ جهانـی را بـﮧ آتش میکشد

و مـن بلنـدتر میخنــدم تا صداﮯ خرد شــدنم گوشـ این مـردم ناشنـوا را کر نکند

و شـما فکـر کنـید مـن همان آدم بــﮯ غمــﮯ هســتـم کــ هیـچ از بازیِ روزگـار نمــﮯ فهـمید

و مـن خوش بـــﮧ اینکـﮧ با " لـبـخـنـدِ تـلـخ " ِ خـنـده رآ مـیـهـمآنـتـآن کـردم . . 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 14 اسفند 1393برچسب:,;ساعت22:57;توسط باران سحری; | |

جمعه ........

شـبـ جـمـعـه ای کـه . . .

پـنـجـره اتــآقـت بـآز بـآشـه

ســرد بـاشـه

رو پـشـتِ بـومِ هـمـسـآیـه بـرف بـآشـه

تـو گـوشـت صـدآی شـجـریـآنِ "چـرآ مـن بـی قـرارم" بـآشـه

فـردآش یـه جـمعه ی بـی بـرنـآمـه بـاشـه

تـنـهـا بـاشـــی 

بــی-حـوصـلـه بـآشــی

خــســتــه بـآشـی

هـوآی گــریــه دآشــتــه بــآشــی . . .

هـمـون جـمـعـه کـه نـمـیگـذره . . . !!

+نوشته شده در پنج شنبه 14 اسفند 1393برچسب:,;ساعت22:41;توسط باران سحری; | |

قلبهای شکسته.........

قلب های شکسته به دنبال چه می باشید؟

به دنبال عشق می باشید که ذره های شکسته قلبتان را پیوند زند؟

اشتباه نکنید

نگذارید که قلبتان این بار خرد و خاکستر شود.

عشق قلب را پیوند نمیزند بلکه ذره های شکسته را خاکستر میکند.

به دنبال چه می گردید؟

عشق؟

چرا عشق؟

چرا محبت نه؟

عشق دروغ است

حسی است وسوسه انگیز

عشق بیماریست دردی است بی درمان.

مبادا مبتلا شوی که رهایی از آن بسی مشکل تر از دچار شدنش می باشد.

عشق جنون است

دیوانه گیست

چرا میخواهید عاشق شوید؟

+نوشته شده در چهار شنبه 13 اسفند 1393برچسب:,;ساعت11:17;توسط باران سحری; | |

کاش میشد.........

کاش مــے شـد...

آدم گاهـے بــﮧ انـدازه ے نیــاز،بمیـــرد!

بعد بلنــد شـود

آهستـــﮧ آهستـــﮧ خاکهــایـش را بتکــــاند

گـردهایش بمـانـــد

اگـــر دلـش خـواسـت،بـرگـــردد بــﮧ زنـدگــے...

دلـش نخــواسـت،

بخوابـــــد تـا

ابـــــــــــــد . . . !!

 

گاهی دلم میخواهد
 

خرمایی بخورم

و...

فاتحه ای بخوانم

برای خودم...!

شادییش ارزانی آنهایی

که رفتنم را...!

لحظه شماری می کردند

+نوشته شده در دو شنبه 11 اسفند 1393برچسب:,;ساعت1:40;توسط باران سحری; | |

امید...........

چهار شمع به آرامی می سوختند. در محیط آرام و لطیف و بیصدا.اولی گفت:من صلح هستم!
دیگر هیچکس نمی تواند مرا روشن نگهدارد معتقدم که بزودی خاموش خواهم شد. همین را گفت و شعله اش بسرعت کم شد و کاملا“ خاموش شد.


دومی گفت:
من ایمان هستم!
اغلب مردم دیگر نیازی به بودن من حس نمی کنند از اینرو دیگر دلیلی ندارد بیش از این روشن بمانم
نسیمی به آرامی وزید و آن را خاموش کرد.


شمع سوم با اندوه گفت:
من عشق هستم!
من آنقدرقوی نیستم که بتوانم روشن بمانم.
مردم مرا کنارگذاشته اند و اهمیت مرا نمی دانند.
حتی فراموش کرده اند چگونه به نزدیکترین کسانشان عشق بورزند.
و بیش از این صبر نکرد و خاموش شد.


ناگهان....
کودکی وارد اتاق شد و دید یک شمع بیشتر روشن نیست وباقی
خاموشند.
”چرا شما هانمی سوزید؟
قرار بود شما تا آخردنیا روشن بمانید“
کودک این را گفت و شروع به گریه کردن.


دراین حین شمع چهارم گفت:
”نترس تازمانیکه من روشنم ما می توانیم شمعهای دیگر راروشن کنیم.
"چون من امیدم"
کودک با چشمانی درخشان شمع امید را برداشت و با آن شمعهای دیگر را روشن کرد .
شعله های امیدتان هيچگاه خاموش نگردد...

+نوشته شده در یک شنبه 3 اسفند 1393برچسب:,;ساعت19:8;توسط باران سحری; | |

بوی پاییز....

╚══ ೋღ❤ღೋ ══╝

امــان ازیــن بــوی پاییــزی

امــان ازیــن آســمان ابــری

کـــه آدم نــه خـــودش

و نــه هیــچ کــس دیگــر

نمیـــدانـد دردش چیســت

فقـــط میــدانـد کــه

هــــر چــه هــوا ســردتر میــشود

دلـــش آغـــوش گـــرم میــخواهـــد

╚════ ೋღ❤ღೋ ════╝

+نوشته شده در جمعه 1 اسفند 1393برچسب:,;ساعت17:56;توسط باران سحری; | |

به من نگاه کن..........

 

خوب به من نگاه کن ای مه نو رسته جوان

پیر دلم سیاه شد در شب تنهایی جان

                                                                 مذهب صد ستاره را کافرم ارتو بنگری

                                                            زین گنه ات تباه کن جلوه ماه آسمان

کعبه قلب من تویی تیشه به کیش من نزن

نظم و نظام بگسلد قبله طاق ابروان 

                                                                     این دل تار دیده را روشنی از حضور توست 

                                                                                 راه زچاه گم کنم شمع تو گر شود نهان

سایه زلفت شکند شیشه عمر غصه را 

بخت سعید گشته در بند عنان گیسوان

                                                                                                             (سعید خنجری)

+نوشته شده در جمعه 24 بهمن 1393برچسب:,;ساعت13:17;توسط باران سحری; | |

قهوه تلخ .............

قهوه تلخی و نگاهت شکر

بی تویی از قهوه بود تلخ تر

                                                   قطره ای از قهوه که در چشم توست 

                                          ریشه خوابم زده شب تا سحر 

جام شکر ریز لبت نوشتر 

تیر دوچشمان ترت نیشتر 

                                          عارض ماهت مکن از من جدا

                                           بخت من از شب منما تیره تر

زخم تبم تلخ تر از قهوه هاست 

کم زنمک ریز به جای شکر

                                               ساقی ،غم  کم بده ارجام زهر

                                          جان سعید از در مهرت نگر

                                                                                                                                            (سعید خنجری)

+نوشته شده در جمعه 23 بهمن 1393برچسب:,;ساعت21:27;توسط باران سحری; | |

دل من .........

آه  !  اما دل من 

                                                     باز هم افسرده است !

                                                                                                              نرم و آهسته ببار ای باران

                                                                                                                                                     روز و شب در پی هم 

                                                                                                                                                                              و بشوی  آنچه پلیدی 

                                                                                                                                                                                                    از اندیشه ما............

آه باران 

                         باران!

                                                                               ابرهای دل من میگریند

+نوشته شده در سه شنبه 21 بهمن 1393برچسب:,;ساعت20:11;توسط باران سحری; | |

سرنوشت..

کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت

نوبت به ما که رسید قلم افتاد . . .

دیگر هیچ ننوشت خط تیره گذاشت و گفت : تو باش اسیر سرنوشت !

+نوشته شده در جمعه 17 بهمن 1393برچسب:,;ساعت21:22;توسط باران سحری; | |

خدایا..

 

خدایا کفر نمی گویم

پریشانم، چه می خواهی تو از جانم؟

مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی

خداوندا تو مسئولی، خداوندا تو تنهایی و من تنها، تو یکتایی و بی همتا

ولیکن من نه یکتایم نه بی همتا، فقط تنهای تنها…

+نوشته شده در جمعه 17 بهمن 1393برچسب:,;ساعت21:9;توسط باران سحری; | |

لبخندی که درد میکند...


تمام تنم میسوزد از زخم هایی که خورده ام...

درد یک اتفاق ویرانم میکند...

من از دست رفته ام...شکسته ام... میفهمی؟!

به انتهای بودنم رسیده ام...

اما اشک نمیریزم...

پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند...!!

+نوشته شده در پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:,;ساعت15:32;توسط باران سحری; | |

گوش کن....

گــوش کــن

وزش ظلمت را می شنوی ؟

من غریبانه به این خوشبختی می نگرم

من به نومیدی خود معتادم

گـــوش کــن

وزش ظلمت را می شنوی ؟

در شب اکنون چیزی می گذرد

ماه سرخست و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

ابرها، همچون انبوه عزاداران

لحظهء باریدن را گوئی منتظرند

لحظـه ای …

و پـس از آن، هیــچ.

فروغ فرخزاد

+نوشته شده در سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:,;ساعت20:3;توسط باران سحری; | |

وصیت نامه ی زیبای سیمین بهبهانی‌

 

وصیت کرده ام بعد از مرگم؛

همراه من دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!

شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید…

بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش …

 همانهایی که بی اجازه واردشدند خودخواهانه قضاوت کردند بی مقدمه شکستند 

وبی خداحافظی رفتند!


 

+نوشته شده در سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:,;ساعت19:46;توسط باران سحری; | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 49 صفحه بعد